فلسفه سال سوم دبیرستان
درس اول
*فلسفه ریشه یونانی دارد و از کلمه فیلو سوفیا گرفته شده وبه معنای دوستدار دانائی می باشد
*اولین کسی که دوستدار دانائی بود فیثاغورث است.
*بعد از فیثاغورث افلاطون سقراط را دوستدار دانائی نامید.
*فلسفه از دوستدار دانائی به دانشمندی ارتقاء یافت.
*سفسطه از دانشمندی به مغالطه گری تنزل یافت.
*سقراط به دلیل تواضع وفروتنی وهم ردیف نشدن با سوفیستها دوست نداشت سوفیست یا دانشمند خوانده شود.
*فلسفه در میان مردم تبیین عقلانی امورات روزه است.
*ارسطو می گوید: اعجاب و حیرت است که نخستین اندیشمندان و همچنین مردم امروز رابه بحثهای فلسفی کشانده است.
*علم تجربی: مجمو عه منظمی از نتایج تلاشهای تجربی انسان برای درک بهتر پدیده های طبیعت.
مبانی فلسفی علوم طبیعی:
واقعیت داشتن جهان:در جهان اموراتی وجود دارد که ساخته و پرداخته ذهن نیست .
*قابل شناخت بودن طبیعت: ما می توانیم اموراتی که در طبیعت وجود دارد مورد شناسائی قرار دهیم.
*درستی روش تجربه: تجربه در مواردی که قابل آزمایش باشد می توان به آن اعتماد کرد.
*اصل یکنواخت عمل کردن طبیعت: طبیعت در شرایط یکنواخت یکسان عمل میکند.
*اصل علیت: این اصل به ما می گوید هیچ حادثه ای خود به خود و از روی تصادف بوجود نمی آید.
* اهمیت اصل علیت: زیر بنای تمام تحقیقات علمی است.
*وظیفه فلسفه علوم طبیعی : دانشها ی تجربی را در مقابل خود قرار می دهد و در آنها به تعمق می پردازد تا مبادی و نقاط آن علوم و همچنین روشهای را که آنها به کار می گیرند بررسی وتبیین عقلانی کند.
درس دوم:
*در رشته های مختلف علوم انسانی بسته به اینکه چه تصوری از انسان وجود دارد فرق می کند.
*الف)فلسفه و روان شناسی:
*روان شناسی علمی است که در آن حالات روانی و رفتار آدمی مورد بحث و تحقیق قرار میگیرد.
*روان شناسی از قرن 18 میلادی بااستفاده از روشهای تجربی رشد و گسترش پیدا کرد.
* بحث شناخت مشترک میان فلسفه و روان شناسی است.
ب) فلسفه و جامعه شناسی :
*جامعه عبارت است از تجمع گسترده ای از مردم با عقاید و سنتها و روشهای زندگی و منافع اقتصادی و سیاسی مشترک که برای رسیدن به اهداف مشترک تلاش می کنند.
*ارتباط فلسفه و جامعه شناسی در دو حوزه مورد بحث قرار می گیرد:
*1-اصالت فرد واصالت جامعه
*2-انسان و پایگاه طبقاتی او
ارتباط فلسفه و سیاست
*در ارتباط فلسفه و سیاست مهم ترین مساله این است که حق حاکمیت با چه کسی است؟در جواب به این سوال هر یک از مکتبها مواضعی اتخاذ کردند که ذیلا به آن اشاره می شود.
*مارکسیسم: حکومت حق طبقه کارگر یا پرولتاریا است.
*جامعه شناسان غربی:اکثریت مرم
*اسلام :خداوند
*حکومت دیکتاتوری:شخص دیکتاتور
درنتیجه تعیین اینکه کدام یک ازآنها درست می گویند به عهده فلسفه علم سیاست است.
*ارتباط فلسفه و علم اخلاق
در اخلاق صحبت از خوبی و بدی باید و نباید راستی و درستی وفای به عهد و عفت وفروتنی.......می باشد اما سوالات دیگری مانند اینکه چرا راستی و درستی خوب است؟ چرا آدمی باید راست بگوید ؟آیا مطلق است یا نسبی ؟ تابع نظر فرد است یا جامعه ؟وسوالاتی نظیر اینها در علم اخلاق مرد بحث نیست بلکه در فلسفه علم اخلاق مورد تبیین عقلانی قرار می گیرد.
*ارتباط فلسفه و هنر
اگر باسوالاتی مانند زیبایی چیست؟چه جیزی زیبا وچه چه چیزی زشت است؟فرق هنرمند با دیگران در چیست؟هنرمند چه کاری انجام می دهد که دیگران از عهده آن عاجز هستند؟این گونه مسائل بایستی درفلسفه علم هنر مورد تبیین عقلانی قرار گیرد.
ارتباط فلسفه علم حقوق
در علم حقوق سخن از جرم و مجرم است.چه کسی باید برای مجازات مجرمان قانون وضع کند؟چرا مجرم باید مجازات شود؟ جواب این گونه سوالات در فلسفه علم حقوق مورد تبیین عقلانی قرار می گیرد.
درس سوم
فلسفه اولی یا ما بعدالطبیعه
*فلسفه عبارت است کوشش برای فهم علت حقیقی رویدادها و درک مبانی واصولی که علوم تجربی و علوم انسانی بر آنها استوار است.
*نگاه فلسفی نگاه ریشه یاب است وفیلسوف می کشد تا از ظاهر پدیده ها فراتر رود و باطن پدیدارها را بشناسد.
هر یک از فلسفه و علوم مختلفه باچه مسائلی سروکار دارند؟
*الف)ریاضیات: کمیت و مقدار
*ب)فیزیک: خواص ماده وحرکت و سکون
ج)زیست شناسی:موجود زنده
د)فلسفه:هستی شناسی
*هر یک از فلسفه و علوم مختلفه چگونه هستی را تفسیر می کنند؟
علوم مختلفه بخشی از هستی و فلسفه تمام هستی را تفسیر می کنند.
*مسائل مهم فلسفه اولی:
1-علت ومعلول: یعنی چیزی عامل وبوجود آورنده جیز دیگر باشد.مانند آتش که که آب راگرم می کند.
2-وجود وماهیت: هستی و چیستی مانند اینکه می گوئیم انسان وجود دارد وگاهی می گوئیم او عام است.
3-وحدت وکثرت: وحدت شباهتها را نشان می دهدو کثرت تفاوتها را
*چه رابطه ای میا ن فلسفه در معنای کلی با فلسفه اولی وجود دارد؟
فلسفه در معنای کلی کوششی برای شناختن ریشه وپایه وعلت اصلی وحقیقی پدیده ها میباشد تا آنها را مورد تبیین عقلانی قرار دهد.فلسفه اولی علم هستی شناسی است وهمه موجودات در دامن هستی قرار دارند بنابراین فلسفه اولی مهم ترین مصداق برای فلسفه در معنای کلی است تا آن را موردتبیین عقلانی قرار دهد.
درس چهارم:
آغاز فلسفه
آراء مختلف در باره آغاز انیشه بشر:
1-مربوط به زمان ومکان خاصی نیست وبشر در هر جائی که می زیسته تفکر واندیشه همراه او بوده است.
2-مربوط به باورهای دینی مشرق زمین است که همراه باصبغه ما بعدالطبیعی وپندارهای دینی مشرق زمین بوده است.
3-مربوط به یونان باستان همراه با قطعه ها ی از زبان فلسفی بوده است.
در یونان باستان زبان رمز و افسانه جای خود را به زبان تعقل وتفکر داد.
زادگاه فلسفه یونان در شهر ایونیا واقع در آسیای صغیر می باشد.
آنچه توجه دانشمندان نخستین را به خود جلب کرده بود تغییر و دگرگونیهای که پیوسته در علم طبیعت رخ می داد.مانند بهار وخزان سرما وگرما روز وشب مرگ و زندگی.......
چگونگی بوجود آمدن سوفسطائیان:
آراء ونظرات گونگون ومتضادی که جهان شناسان باستان عرضه داشتند نوعی تشویش و نگرانی برای مردم بوجود آورد تا گروهی بوجود آمدند که منادی بی اعتباری علم ودانش شدند.
سوفیست ها آموزش علم سیاست وفن سخن وری راترویج دادند.
شعار پروتاگورس:انسان معیار همه چیز
شعار گرگیاس:هیج چیز را نمی توان شناخت.
عقیده پروتاگوراس: همه چیز نسبی و موقتی است و حقیقت به معنای دانش ثابت و پایدار هرگز بدست نمی آید.انسان معیار همه چیز است همگان در هیچ اصل مشترکی به نام حقیقت به وحدت نمی رسند پس حقیقت جنبه شخصی و خصوصی دارد و هر کس هر چه پندارد همان حقیقت است.
عقیده گرگیاس: اولا هیچ چیز وجود ندارد ثانیا اگر وجود داشته باشد قابل شناخت نیست ثالثا اگر قابل شناخت باشد قابل تعلیم نیست.
*اهمیت سوفسطائیان در تارخ فلسفه:
1-بحثهای استلالی را گسترش دادند.
2-زمینه پیدایش علم منطق را بوجود آ وردند.
*سقراط تفکر فلسفی را احیاء کرد او با روشی معتدل و بیانی استوار انسانها را به تامل درخویشتن دعوت می کرد تا با استفاده از گوهر عقل هم به یقین برسد وهم فضائل اخلاقی رااکتساب نماید.
*سقراط رابنیان گذار فلسفه نامیدند او توانست توانائی عقل را به انسان نشان دهد وراه صحیح اندیشه را به او بیاموزد.
*شیوه سقراط درتعلیم حکمت و فلسفه شیوه پیامبر گونه بود یعنی از خود کتاب و نوشته ای به جا نگذاشت بلکه با رفتار و منش اخلاقی خود به ترویج فلسفه پرداخت.
*صفت ممتازی که سقراط تا پایان عمر از آن دست بر نداشت جویندگی حقیقت بود.
درس پنجم
شهید راه حکمت:
زندگینا مه سقراط
سقراط در سال 469یا 470 قبل از میلاد در آتن متولد شد.پدرش سنگ تراش و مادرش ماما بود.او در نزد استاد خاصی درس نخوانده بود.او در جنگ پلو پونزی شرکت کرد و از خودرشادتهای به جا گذاشت.اوشاگردی به نام افلاطون تربیت کرد که بعدها در تاریخ فلسفه تاثیر به سزائی گذاشت.
هدف سقراط از گشت وگذار در میان مردم چه بود؟
((از گشت و گذار جز این هدفی ندارم که شما جوانان و سالخوردگان متقاعد سازم که نباید جسم و مال وثروت رابر کمال نفس ترجیح دهید .زیرا ثروت فضیلت به بار
نمی آورد بلکه فضیلت است که ثروت و هر چه برای فرد و جامعه سود مند است به دست می آورد))
علت محاکمه سقراط چه بود؟
1-کینه توزی و بد خواهی کسانی که تحمل دیدگاه اورا نداشتند.
2-مبارزه بافضل فروشان و جاه طلبان.
3-علاقه جوانان به راه و روش او.
4-رویاروئی با سوفسطائیان.
*سقراط در دادگاه هلیاست محاکمه شد و نماینده متهم کننده اوملتوس بود.
*اتهامات سقراط:الف)انکار خدایان :یعنی خدایانی که همه به او اعتقاد داشتند انکار می کرد و از خدای جدید سخن به میان می آورد.
ب)انحراف جوانان:او با افکار خود جوانان را گمراه می کرد واز دین ابا و اجدادی خودشان برمی گرداند.
*سقراط وظیفه خودرا راستگوئی و وظیفه قاضی را تشخیص حق از باطل می دانست .
*علت تهمتهای که به سقراط زده می شد به دلیل دانش خاصی بود که او داشت.
*سقراط پس ازآزمایش کسانی که به دانائی مشهور بودند به این نتیجه رسید (کسانی که بیش از همه به دانائی شهرت داشتند به نظرمن زبون تر از دیگران بودند و آنها که چنین آوازه ای نداشتند خردمند تر از آنان بودند)
*راز پیام سروش دلفی این بود که (دانا ترین شما آدمیان کسی است که چون سقراط بداند که هیچ نمی داند )
*نمایندگان متهم کننده سقراط:
الف) ملتوس به هواداری از شاعران
ب)آنیتوس به هواداری از پیشه وران ومتنفذان
ج)لیکون به هواداری ازخطیبان ووکیلان
*تفاوت سقراط و دیگران درباره مرگ این است که می گوید من چون چیزی درباره مرگ نمی دانم خود رافریب نمی دهم و در همین نکته است که از دیگران داناترم.
*ترس واقعی سقراط از دو چیز بود 1-بی اعتنائی نسبت به قانون 2-سر پیچی از فرمان کسی که بهتر از من می داند خواه خدا باشد یا آدمی
*پیام سقراط:
*پیام سقراط دارای دو جنبه است:1-خود آگاهی 2-راه تفکر صحیح رااز طریق تعریف ثابت اشیاء می آموخت.
*تفاوت نمی دانم سقراط و سوفسطائیان:
نمیدانم سقراط:آوای خویشتن شناسی ودرس آگاه شدن از گوهر تابناک انسانیت را که در درون هر انسانی نهفته است درتاریخ اندیشه بشر طنین انداز کرده است.
نمی دانم سقراط طوفانی در کاشانه سوفسطائیان است.نمی دانم سقراط سرآغاز راه حکمت واندیشه است.
نمی دانم سوفسطائیان یعنی نمی توانم بدانم ویعنی جهل مرکب و همچون تارهای عنکبوت سست و لرزان است.
*سقراط اعتقاد دارد هر چیزی از تعریف ثابتی بر خوردار است و اگر به تعاریف اشیاء برسیم به دانش درست و مطمئنی دست پیدا کرده ایم.
درس ششم
زندگی نامه افلاطون
افلاطون در سال 427 یا428 قبل از میلاد درآتن متولد شد.او دریک خانواده متشخص آتنی بود .لقب افلاطون به دلیل هیکل تنومندش بود .در ابتدا او به نقاشی و شعر علاقه مند بود ودربیست سالگی با سقراط آشنا شد وبه شاگردی او درآمد . سبک مباحث فلسفی او گفتگوی عقلی یا دیالکتیک بود .قهرمان داستانهای فلسفی او سقراط است.افلاطون دانشگاهی به نام آکادمی تاسیس کرد.او در سن 80 سالگی وفات یافت.
*یکی از مسائل مهمی که ذهن افلاطون رابه خود مشغول کرده بودبحث شناخت ومعرفت است. شناختی که همراه با یقین باشد وباگذشت زمان از اعتبار آن کاسته نشود .سوال اساسی او این بود که شناسایی حقیقی چیست؟و به چه چیزی تعلق میگیرد؟
رسالات افلاطون:
1-تئتتوس:بتفصیل آراءنادرست در باره شناخت و معرفت بحث می کند و ضمن انتقاد از آنها هیچ یک را شایسته شناساییواقعی نمی داند.
2-جمهوری:به موضوعات متنوعی اختصاص دارد و سهمی هم به معرفت اختصاص داده است.
*افلاطون و تئتتوس دانش پژوه رشته ریاضیات در باره ادراک حسی به بحث پرداختند .
نتیجه ای که از گفتگوی افلاطون و تئتتوس در باره ادراک حسی بدست می آید:
اولا هیج انسانی عاقلتر از انسان دیگر نیست زیرا هر کس بهترین داور ادراکات خود می باشد.ثانیا پروتاگورس که به تعلیم افراد می پرداخت و مزد قابل توجهی می گرفت کار غلطی بود و باید بگوئیم که ایشن با ما سر شوخی داشت ثالثا همه بحثهای علمی و فلسفی بی معنی می شد.
معرفت حقیقی چیست؟
معرفتی که اصولا همراه با یقین و استواری باشد سست و لرزان نباشد و همراه با شک وتردید یا زوال نباشد.
ویژگیهای معرفت حقیقی:
1-خطا ناپذیر بودن که ضامن صحت و درستی است.
2-به امور پایدار تعلق داشتن که ضامن دوام و ثبات است.
نارسایی حواس:
از نظر افلاطون حواس ما از یک طرف پیوسته در معرض خطا و اشتباه است و از طرف دیگر با اموری سرو کار دارد که ثبات و پایداری لازم را ندارد.
*-نکته :افلاطون این نکته را از هراکلیتس پذیرفته که (شما نمی توانید دو بار در یک رود خانه گام نهید زیرا آبهای تازه که همواره در جریان هستندو بر شما می گذرند.)
راه حل دو مرحله ای افلاطون برای رسیدن به معرفت حقیقی:
1-برای بدست آوردن معرفت حقیقی باید از سطح حواس عبور کردواز ادرا ک عقلانی مدد جست زیرا ادراک عقلانی از هر خطایی مبرا است.
2-عالم طبیعت پیوسته در حرکت و دگرگونی است بنابراین به امورپایدار تعلق داشتن درعالم محسوسات تامین نمی شود بلکه آن را در عالم دیگر جستجو کرد.
*نکته:افلاطون موجودات عالم ماوراء رامثال نامید.
* گوهر های اصیل و جاودانه ای که موجودات این عالم بدل آن محسوب می شوندمثل میگویند.
مرجع کلیات:
الف)حسن یک انسان است .
ب)علی یک انسان است .
ج)رضا یک انسان است .
از نظر افلاطون الفاظ کلی که برموجودات حقیقی در عالم مثل دلالت دارد مانند تصورانسان که همه انسانها از آن بهره مند هستند مرجع کلیات گویند.
تمثیل غار:
*-هدف افلاطون از تمثیل غار این است که می خواهد نشان دهد چگونه تربیت بر طبیعت افراد تاثیر می گذارد.
*-راه حل چهارمرحله ای افلاطون برای بیرون رفتن از غار :
1-سایه ها وتصاویر افراد و اشخاص را در آب دید.
2-خود آدمیان را دید.
3-شب هنگام به دیدن آسمان و ستارگان پرداخت زیرا چشم به روشنائی آنها زودترعادت خواهد کرد.
4-در این مرحله به دیدن خورشید می پردازد که پدید آورنده سالها وفصلها خواهد بود.
*-نکته مهم:
طبق تمثیل غار:
1-زندان غار معادل عالم محسوسات
2-پرتو آتش معادل نور خورشید
3-اشیاءبیرون وانسانها معادل عالم مثل
4-خارج شدن از غار معادل سیر و صعود روح آدمی
نتیجه این خواهد شد که معرفت حقیقی پس از پایان سیر و سلوک و تحمل رنج درمی یابد که مبدا همه مثل مثال نیک یا خیر است.
درس هفتم
زندگینامه ارسطو:
ارسطو در سال 384 ق م در شهر استاگیرا یکی از شهرهای مقدونیه متولد شد.
در 18 سالگی به آکادمی افلاطون راه یافت .روش فلسفه او مشائی بود .
ارسطو از دوجنبه از استاد خود پیشی گرفت:
1-طبقه بندی علوم زمان خود 2-تحقیقات دامنه دار علمی
*-فیلسوفان مسلمانی مانند کندی فارابی بو علی سینا خواجه نصیر میر داماد ابن رشد از او تاثیر پذیرفتند.
در جهان مسیحیت توماس آکوئیناس ازمکتب مشائی ارسطو تاثیر پذیرفت.
ارسطو در سن 63 سالگی دیده از جهان فروبست.
تفکر ارسطو:
ارسطو یک فیلسوف واقع گرا بود یعنی طبیعت و دگرگونیهای آن از موضوعات مورد علاقه او بود.مانندبهاروخزان مرگ وحیات رشد و پژمردگی گلها
*علم فیزیک: علمی که از اشیاء طبیعت بحث می کند از آن جهت که حرکت عارض آن می شود.
علتهای چهارگانه:
ضمن یک مثال علتهای چهار گانه رانشان می دهیم.لباسی که می پوشیم؟
خیاط :علت فاعلی = عاملی که با عمل خود چیزی را بوجود میآورد.
پارچه :علت مادی = جنس هر موجودی راتشکیل می دهد.
شکل والگوی پیراهن :علت صوری = از ماهیت و نوع یک پدیده حکایت می کند.
انگیزه خیاط :علت غائی = کر برای آن انجام می پذیرد.
سخنی از بهمنیار :
بهمنیار شاگرد ابن سینا در کتاب التحصیل بنا به دیدگاه ارسطو وابن سینا علت را خارج از علتهای چهار گانه نمی داند.
الف) علت های درونی = (علت صوری و علت مادی)
ب)علت های بیرونی =(علت فاعلی وعلت غائی )
شرح علل چهارگانه ارسطوئی :
1-علت فاعلی :
آن عامل خارجی که باعمل خود چیزی را بوجود می آورد.مانند بنا برای ساختمان
*-گاهی آن علت در عالم خارج مشخص ومعلوم نیست مانند سنگی که از ارتفاع سقوط می کند یا آتش فشانی که به طرف بالا فوران می کند.
طبیعت شئ یا جسم:
یک نوع علت فاعلی درونی که باعث حرکت وسکون اشیاء می
شود.
2-علت صوری:
*-فعلیتی است که یک شئ بالقوه در مراحل حرکت خود بدست می آورد.مانند کوزه که همان فعلیت خاک رس است.
*- از نظر ارسطو آن چه شدنی است ماده و آن چه بودنی است صورت می گویند.
*-ماده و صورت اموری نسبی هستند یعنی یک چیز در مقایسه با چیزی ماده و درمقایسه با چیز دیگر صورت است.مانند جوجه درمقایسه با مرغ ماده و در مقایسه با تخم مرغ صورت است.
*-نکته= طبیعت و علت صوری:
صورت همان طبیعت است آنگاه که آن را به عنوان مبدا حرکت و سکون در یک شئ در نظر بگیریم.
علت غائی:
عامل آگاهانه و سازمان دهنده ای است که چه در میان جمادات و چه درمیان جانداران اعم از نباتات وحیوانات وجود دارد که نظم وهماهنگی و هدفداری را در نظام طبیعت تامین میکند. مانند غایت یک دانه جوانه زدن و تبدیل به نهال است .
*-نکته =از نظر ارسطو فلسفه دانشی است که در باره علل اولیه هستی بحث میکند.
*-نکته=از نظر ارسطو وظیفه یک فیلسوف آن است که به تفسیر جهان هستی از افق علل چهار گانه می پردازد
نظرات شما عزیزان: